علیعلی، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

علی شاهزاده کوچولوی بهار94

تجربه مزه های جدید

پسر عزیزم گل پسر ناز مامانی ،این روزها مشغول آشنایی با مزه های جدید هستی تا قبل از این که شیر میخوردی تمایلی به خوردن غذا یا میوه و... نداشتی ولی حالا اشتیاق زیادی نشون میدی برای خوردن چیزهای جدید،دیروز برای اولین بار شیر گاو خوردی و خیلی هم خوشت اومد تا قبل از این اصلا نمیخوردی،هر میوه یا چیز جدیدی هم که بهت میدیم اولش میگی این چی بود این چیه (با اون زبون شیرینت)بعدش با یه حالت خاصی میخوریش آدم از دیدنت تو اون لحظه واقعا لذت میبره تو همه زندگی من و بابایی از کارای دیگه ات هم بگم که عاشق بازی با بابایی هستی از صبح که بیدار میشی منتظری بابا بیاد و باهاش بازی کنی،بابایی هن که عاشق بازی کردن با توا،و میگه خستگیم در میاد خدا بهمون زندگی داده...
15 فروردين 1396

بهونه گیریهای پسرکوچولوی من

علی عزیزم امروز یک هفته ای هست که از شیر گرفتمت ولی خیلی بهونه گیر شدی یه وقتایی که شروع میکنی به گریه کردن دیگه واقعا عاجز میمونم که چیکار کنم حتی بذارنت تا یک ساعت هم با حرص گریه و بی قراری میکنی امروزم که واسه سیزده به در رفتیم خونه بابا بزرگت سر دستشویی رفتن بهونه ات جور شد بدون شلوار رو پله های سرد نشستی و همه اش گریه میکردی هرکاری کردیم حریفت نشدیم شلوارتو پات کنیم با بقیه بیرون بریم آخرشم یع پتو انداختم رو کمرت و اومدیم سوا ماشین شدیم برگشتیم خونه،حالام بابات ناراحته از اینکه اینجوری شده قبلا نمیذاشتم به اینجاها بکشه شیر میخوردی آروم میشدی ولی حالا دیگه اصلا ساکت نمیشی انقدر گریه میکنی که اشک منم در میاد ،امروز واقعا بدنم بی حس شد جلو...
13 فروردين 1396

چقدر زود دوسال گذشت

عزیز دل مامانی این روزها هم خوشحالم که دیگه یزرگ و مرد شدی هم ناراحت و دلتنگ برای روزهایی که خیلی شیرین تو بغلم میمی میخوردی و با صدای زیبای کودکانه ات میگفتی میمی (با تشدید)،مامان عاشقته این روزها سینه هام خیلی متورم و دردناک شدند و میگن تقریبا یک هفته ای زمان میبره تا درست بشه تو این شرایط خیلی دوست دارم محکم تو بغل بگیرمت ولی به خاطر دردام نمیتونم زیاد بگیرمت ،چه میشه کرد چیز فیزیولوژیکیه که خدا قرار داده وگرنه هیچ مادری راضی نمیشه بچه اش رو از شیر بگیره  حالام شبها که بیدار میشی دیگه نمیخوری فقط نگاشون میکنی و لمس میکنی  شیرینم این روزها خیلی بیشتر حرف میزنی تقریبا دیگه جمله میتونی راحت بسازی  خدا همیشه نگهدارت باش...
9 فروردين 1396

از شیر گرفتن پسرم

امروز ۷ فروردین ۹۶ پسر نازم علی آقا که دیگه مرد شده واسه خودش از شیر گرفتم،دیشب خاستم این کارو بکنم ولی گل پسرم نذاشت،دیشب چسب سیاه روی سینه ام زدم به خیال اینکه دیگه نمیخوره ولی پسرم اصلا گول نخورد خودش بازش کرد گفت بتنش منم مجبور شدم از عطاری صبر زرد بگیرم حالام گل پسر مامانی از ظهره دیگه شیر نخورده به نظرم راحت کنار اومدی تا حالا،   ۲ سال پیش این موقع همه تلاش خودم رو میکردم تا شیر داشته باشم و بتونم شیرت بدم چقدر زود گذشت اصلا باور کردنی نیست که ۲ سال گذشت،ممنونم پسر عزیزم که پا به زندگی ما کذاشتی و طعم شیرینی به زندگی ما بخشیدی خدا رو هزاران بار نه میلونها بار نه دنیا دنیا شاکرم که نعمتی به بزرگی تو به ما بخشید و روزهای تار زند...
8 فروردين 1396

تولد ۲ سالگیت مبارک

علی عزیزم امروز تولد ۲ سالگیته بهار ۹۴ با ورود به دنیای من و بابایی بهار ما رو سبز تر کردی و رنگ و بوی دیگه ای به زندگی ما بخشیدی دیشب یه تولد کوچیک با بابابزرگ اینا واسه ات گرفتیم همه واقعا خوشحال بودیم مامانی و بابایی عاشقتن همیشه ...
2 فروردين 1396
1